سالها پیش که به همراه جمعی از دوستان عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور شده بودیم در عبور از شهرها و مناطق جنوبی از خرمشهر نیز گذر کردیم. گذر از خرمشهر فرصتی دست داد تا چند ساعتی را در آنجا بمانیم و از نزدیک به مشاهده شهری بنشینیم که روزگاری خونین شهر لقب گرفته بود. در فرصت تماشا و مشاهده شهر و آدم های مختلف آن پای صحبت برخی از مردم این منطقه از جنوب همیشه قهرمان نشستیم. یکی از آنها وقتی با پرسش ما در خصوص خرمشهر و حال و هوای آن در زمان جنگ و اوایل اشغال مواجه شد، آهی کشید و به یاد اتفاقات تلخ آن روزگار، ماجراهای غمباری برایمان بازگو کرد که به سان قصه و افسانه می ماند، نه یک روایت و اتفاق واقعی معاصر که خیلی زمانی هم از رخداد آن نگذشته است. شاید امروز که نسل جدید خرمشهر فضای فیزیکی ساختمان ها و موقعیت گل و بلبل شهر را به شکل و شمایل فعلی می بیند او نیز همچون ساکنان و شهروندان دیگر شهرها، اتفاقات آن روز را چون یک داستان از ذهنش می گذراند. اما واقعیت این است که خرمشهر روزی جولانگاه داعش سنتی، رژیم بعث عراق و شریک و همپیمان آمریکا، عراق به سرکردگی صدام بود. شاید کتاب *دا* که به نوعی روایت واقعی از صحنه ی خرمشهر بی دفاع را به نظر و مشاهده مخاطب می گذارد، بخشی یا تمام ذهن ما را درگیر این واقعیت کند که چه بر سر مردمان غیرتمند این نقطه از خاک مقدس کشور عزیزمان ایران گذشت.
روزگاری که زن و مرد و کودک و پیر و جوان این شهر و به طور کلی ناموس این مملکت در معرض تهدید و تحقیر و بدچشمی دشمنان قسم خورده ایران عزیز قرار گرفت.
روایت، تلخ است اما واقعی، برای اینکه بدانیم برای حفظ ذره ذره خاک این مملکت و حفظ داشته ها و شهرهایمان چه صحنه هایی از نظر تاریخ گذشته است.بعد از اشغال خرمشهر، دو خودروی نظامی عراقی که تعدادی افسر و سرباز بعثی داخل آن نشسته بودند، در خیابان های اشغال شده ی خرمشهر جولان می دادند. در مسیر عبورشان به یک شیخ عرب خرمشهری برخورد می کنند. خودروهایشان را متوقف و از آن پیاده شده و هلهله کنان به دور این شیخ عرب خرمشهری چرخ می زنند. از او می خواهند که به امام خمینی(ره) و رهبر این ملت، توهین و ناسزا بگوید. اما این شیخ عرب از این کار ممانعت کرده و با توجه به اینکه سه بار از وی می خواهند چنین کاری انجام دهد اجتناب می کند. از شدت عصبانیت تیر خلاص به او می زنند و در دم این شهروند خرمشهری را به شهادت می رسانند. این دژخیمان به این اندازه نیز بسنده نمی کنند و با توجه به اینکه از پیکر بی جان آن شیخ عرب، هیچ کاری بر نمی آمد، افسر بعثی به سرباز همراه دستور می دهد موهای او را با سرنیزه بتراشد. سرباز نیز دستور فرمانده را اجابت می کند. پس از این کار دستور می دهد پوست سرش را نیز جدا کند، در ادامه افسر عراقی به سرباز دستور می دهد که با همان سرنیزه جمجمه شیخ عرب خرمشهری را تخلیه کند و بعد از تخلیه نیز دستور می دهد تآ در داخل جمجمه تخلیه شده آن شهروند خرمشهری ادرار کند. این، اوج جنایت رژیمی بود که با چراغ سبز ایالات متحده آمریکا به عنوان ابرقدرت قرن، که جای پای جنایت های آن در دنیا بعد از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ میلادی تاکنون به بیش از ۷۵ نقطه از عالم می رسد انجام شد.
خرمشهر به عنوان اولین و بزرگترین بندر ایران و خاورمیانه قبل از شروع جنگ تحمیلی در روز ۴ آبان ۱۳۵۹ به طور کامل اشغال شد.۱۹ ماه مقاومت کرد و جالب اینجاست که وقتی مسجد جامع خرمشهر محل تجمع و حضور مردم، مدافعان شهر و رزمندگان جبهه اسلام شد، ۱۹ هزار عراقی، اسیر، و تعداد ۵۵۰ تانک و خودروی زرهی منهدم و ۱۰۵ تانک و خودروی زرهی نیز بر جای مانده بود.
مردمی که پای دفاع از آرمان و اعتقاد خود در دفاع از حریم جغرافیایی این مملکت ایستادند و مردانه، سند عزت و افتخار شدند. بیراه نبود که وقتی از صدام پرسیدند شما در زمان جنگ با ایران، برعکس جنگ عراق علیه کویت، لحظه ای از لباس نظامی جدا نشدید، پاسخ داد؛ در جنگ با ایران، هر چه دیدم، مرد دیدم. چیزی که در جنگ با کویت ندیدم. صدام راست می گفت. مردهای این مملکت، مردانه ایستادند و حتی زنان این مملکت نیز مردانه وار، فرزندان خود را با دستانشان، مهیای حضور در مسلخ عشق و قربانی کردن در راه دفاع از حریم ولایت و این مملکت علوی نمودند. تاریخ باید افتخار کند به کشوری که یادگار خمینی کبیر(ره) است و فرزندان و مقلدان آن پیر میکده عشق، چه آنها که او را دیدند و چه آنها که از دیدنش محروم شدند، لحظه به لحظه رویش می کنند تا این درخت تنومند و استوار قرار گرفته در این نقطه عالم، جمهوری اسلامی ایران، با صلابت تر از همیشه، صدای عدالت انسانی، امیرالمومنین علی علیه السلام را به تمام عالم برساند و میزبان قدوم مبارک منجی بشریت و حقیقت باشد. این راه رفتنی و این کار شدنی است.
ثبت دیدگاه