
گل فروختن کودکان زیبای کار، دختر بچه های نازنینی که در لابلای ماشین ها می ایستند و با یک دسته گل با چشم های منتظر به ماشین های گران قیمت خیره می شوند، که شاید شیشه های دودی یکی از ماشین ها پایین بیاید و یک شاخه گل از آنها بخرند، در این میان جوانمرد محله هایی هم هستند که در پارک های اطراف کمین کرده اند تا به کودکان بی گناه تجاوز کنند، یا پول های این کودکان بی گناه را بگیرند و برای مواد مخدرشان طرحی نو دراندازند، کم نیستند این دختر بچه های گل فروش که در همین چهار راه ها پرپر می شوند، کودکان بدسرپرست و بی سرپرستی که درست مثل یک خودکار بیک در حال مصرف شدند هستند، بنظر می رسد که گاها در لابلای ازدحام و همهمه عابران و صدای بوق ها، حضورشان گم می شود و هیچ کسی مسئولیت اجتماعی در قبال این نوگل های زیبا ندارد، شورای اسلامی شهر رشت، اورژانس اجتماعی، بهزیستی، معاونت های استانداری، ضابطین قضایی و نیروهای امنیتی، در اسکان، سازمان بخشی و استقرار یک نظام تعلیم و تربیت درست، برای کودکان کار مسئول هستند، این بی تفاوتی و قساوت سهوی یا عمدی در قبال این گل های در حال پژمرده شدن، پذیرفته نیست، این تصاویر برای چهره شهر رشت نازیباست…، ایکاش اعضای شورای شهر و مسئولین مردمی، از صف اقامه نماز مغرب و عشاء سر بلند کنند و اندکی به آنچه در چهار راه های شهر می گذرد چشم بیاندازند، چرا که در آموزه های دینی ما آمده است لحظه ای تدبر بهتر از سالها عبادت است…در اینجا یکی از شعرهایم را به این دختر حاضر در عکس تقدیم می کنم.
شعری از دکتر امیر محمدپور تسیه
فردا حتما روز خوبیست
بابانوئل توی کفش هامان
سکه های هدیه می گذارد
و من به سیندرلای خوشبختی فکر می کنم
که با ما فرق داشت
کریسمس با برفش زیباست
و جای پای تو …
روی قصه ی یک شب برفی خواهد ماند
امشب شنل قرمزم را روی شانه هایت می اندازم
و با تو خواهم ماند، بی چتر، زیر این برف
فردا که مادربزرگ از خواب برخیزد
حتما کلاغ ها به او خواهند گفت:
منو دختر کبریت فروش
دیشب، آهسته، زیر برف، مردیم
سردبیر: دکتر امیر محمدپور تسیه








ثبت دیدگاه