در شرایطی که این روزها همه از سپیدرودِ بی پناه، فاصله می گیرند و جرائت به خطر انداختن آبروی حرفه ای خود را ندارند، رادنی دیدار یک تنه سینه سپر کرد تا پرچم ۶۰ ساله سپیدرودی ها بر زمین نیفتد.
بدون شک، در میان بحران های مالکیتی و اقتصاد آوار شده بر سر سپیدرود، تنها این رادنی دیدار بود که به تنهایی سپیدرود را در آغوش گرفت تا سپیدرود خشک شده و ماهی ها زنده بمانند.
اسطوره ی این روزهای سپیدرود بی هیچ کم و کاستی، رادنی دیدار است، که صبورانه دردهایی را تحمل می کند که میتواند هر کدام شان به تنهایی، روح یک مرد را در انزوا ناجوانمردانه بخورد و بتراشد.
رادنی، سهراب وار و زخمی در زیرِ بار این مسئولیت سنگین ایستاده است و در سکوت مبهم سپیدرود به آینده مه آلودش نگاه می کند.
حتی بعدها شاید هرگز تاریخ سپیدرود دردهای این روزهای رادنی را بیاد نیاورد، اما او هنوز با تمام تنهای اش ایستاده است در باد، تا با آخرین روزنه های امید بر آسمان کاغذی سپیدرود، خورشید نقاشی کند.
ترس ما از این است که نوش داروی سپیدرود، دیر بدست ستون پایدار این روزهای قرمز پوشان برسد، رادنی دیدار در رستاخیز شمع هایِ خاموش سپیدرود، عاشقانه و مردانه پذیرفت که پایداری کند و با وقار و آراسته، بوقت تنهایی، در احیای نام سپیدرود بی وقفه آبروی خود را به مشت هایش گرفته است تا سپیدرود زنده بماند.
           







ثبت دیدگاه