اندیشه تازه ؛ مجموعه اشعار مریم اسماعیلی را در این قسمت سایت اندیشه قرار داده ایم، در ادامه می خوانید:
دلم گرفته است
قلبم
تیر میکشد
تنگاتنگ پیرهنم
جناق سینه ام را پایین تر کشیده ام
استخوانم
ترقوه تزیینی آویزانم
گردنبندم
هی پوستم را کِش میآورم
چسبیده است
به من این دلتنگی لجباز لعنتی
مشت میکوبد
پشتم
آای پشتم
زیر کتفم
تیرباران است
یک روز
پوست تنم را در میآورم
پهن میکنم روی بند رخت
جناق سینه ام را می شکنم
یکی را دست تو میدهم
آن دیگری را هم
دستِ خودت
زیر آفتاب نحیف یک عصر پاییزی
چشم در چشمِ خیس خورشید
بی هیچ شرط و شروطی
خانه را به تو میسپارمُ
بند بند استخوانم را
توی کوله پشتی ام می گذارمُ
میروم
مریم_اسماعیلی
پاییزانه
ثبت دیدگاه